Nivika

برای نیویکا،کوچکی که هفت روز است پا به دنیای عجیب کفش نهاده

________________

چشم که باز کردی

نور

میان دیدگانت تخم گذاشت

بادها چروکیدند در معصومانه ی نگاهت

و ماه

خجل از روی آبله زده اش

پاور چین پاورچین به گوشه ای نشست

...

به خاطر داشته باش این روزها را

که سال ها بعد

دیگر

هیچگاه

اشک نخواهد ریخت چشم هایت

از درد بند نافت

و لب هایت

دیگر

هیچگاه

نخواهد چشید طعم خوب پستان های مادرت را

و دست هایت

دیگر

هیچگاه

در تکاپوی یافتن فرشته ای نخواهد چرخید

...

به خاطر داشته باش این روزها را...

______________________________

عکس نوشت :

نیویکا(برادر زاده ی کوچکم) - پنج روزگی

نیویکا به معنی فرشته ای کوچک است که اعمال نیک آدمی را می نویسد و نام مادر اشک اول بنیانگذار سلسله ی اشکانی ها

ٍ



کسی اینجا نمانده است
انگار
سوت است
کور است
انگار
اینجا دستی در پی دری می گردد
...
بیهوده در مي كوفي
پشت این در خانه ای نیست
انگار

___________
عکس : نیما ابوالقاسمی

BOLOOGH



در غروبی گس
میان قیل و قال کلاغ های مست
من

شکستم
افتادم
با
بنگ یک گلوله ی کاغذی
•••
مامور ناشی بلوغ
شادان از شکار
سیگار می کشید و خنده به نیش
•••
تو
ندیدی

که شکستم
که افتادم...
______________________
  عکس نوشت :
دختر کوچکی که در اتوبوس عاشقش شدم

Bi Namoosiha

بی ناموسی هایم را پشت پرده جا می گذارم
روی پرده خواهم نوشت :
ورود سگ ممنوع
تا که شاید شایسته ترین گربه ی سال شود چشم بی ناموسم...